باردزانلغتنامه دهخداباردزان . [ دِ ] (اِخ ) باردسن . همان ابن دیصانست نزد اروپائیان . رجوع به ابن دیصان در همین لغت نامه و دایرةالمعارف اسلام (ابن دیصان ) و لاروس قرن بیستم و ایران
باردزانلغتنامه دهخداباردزان . [ دِ ] (اِخ ) باردسن . همان ابن دیصانست نزد اروپائیان . رجوع به ابن دیصان در همین لغت نامه و دایرةالمعارف اسلام (ابن دیصان ) و لاروس قرن بیستم و ایران
باردسنلغتنامه دهخداباردسن . [ دِ س َ ] (اِخ ) باردزان . همان ابن دیصان باشد. رجوع به ابن دیصان و باردزان شود.