بغیازلغتنامه دهخدابغیاز.[ ب َ ] (اِ) شاگردانه را گویند و آن زری باشد اندک که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان ). زری که استاد به شاگرد در عوض کار دهد شاگردانه نیز گویند، م
بغیازفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده میشود؛ انعام؛ عطا؛ بخشش؛ شاگردانه.۲. مژده؛ نوید.
بغیازیلغتنامه دهخدابغیازی . [ ب َ ] (ص نسبی ) نوید و مژدگانی را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مژدگانی . (رشیدی ) (لغت فرس اسدی ) (جهانگیری ). مژدگانی باشد و فغیازی تبدیل آن ا
بیآزرمفرهنگ مترادف و متضادبیحیا، بیشرم، پررو، جری، جسور، چشمدریده، شوخ، گستاخ ≠ باحیا، آزرمگین، آزرمناک
بغیازیلغتنامه دهخدابغیازی . [ ب َ ] (ص نسبی ) نوید و مژدگانی را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مژدگانی . (رشیدی ) (لغت فرس اسدی ) (جهانگیری ). مژدگانی باشد و فغیازی تبدیل آن ا
فغیازلغتنامه دهخدافغیاز. [ ف َغ ْ ] (اِ) عطا و بخشش . (ازبرهان ). بغیاز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : چو عقب بخشدی گزیت ببخش هم بده شعر بنده را فغیاز. ابوالعباس .|| به معنی شاگردانه
شاگردانهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پولی که خریدار به رسم انعام به شاگرد دکان بدهد؛ فغیاز؛ بغیاز؛ نوداران.۲. (صفت) مانند شاگردان.