بغلانیلغتنامه دهخدابغلانی . [ب َ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بغلان که شهری است درنواحی بلخ در طخارستان . (از سمعانی ) (از اللباب ).
بملانیلغتنامه دهخدابملانی .[ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بملان ، که قریه ای است از قرای مرو در یک فرسخی شهر. (از الانساب سمعانی ).
بولانیلغتنامه دهخدابولانی . (اِ) بورانی : به بولانی از ماست داد ابرشی که بودی ز نعلش کماج آتشی . بسحاق اطعمه .رجوع به بورانی شود.
بالانیلغتنامه دهخدابالانی . (اِ) فرق سر. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). هرچیز که پوشاند سر را. (ناظم الاطباء). اما در کتب و مآخذ دسترس دیگر دیده نشد. || منسوب به بالان که دهلیزخانه است
خرمشهرلغتنامه دهخداخرمشهر. [ خ ُرْرَ ش َ ] (اِخ ) شهرستان خرمشهر، یکی از شهرستان های استان ششم کشور بوده و حدود آن بشرح زیر است : از شمال به اراضی وسیع و شوره زاری که بین این شهرس
نائبلغتنامه دهخدانائب . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) آنکه بر جای کسی ایستاده باشد. (مهذب الاسماء). جانشین . قائم مقام . خلیفه . آنکه بر جای کسی ایستد. (ناظم الاطباء). مهتر، و قائم مقام آن
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مشکان . صاحب دیوان رسالت بزمان محمود غزنوی . او پس از محمود در زمره ٔ ارکان دولت محمودی از قبیل امیرعلی قریب حاجب بزرگ و عضدالدوله امی
بملانیلغتنامه دهخدابملانی .[ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بملان ، که قریه ای است از قرای مرو در یک فرسخی شهر. (از الانساب سمعانی ).