آفت برنج انبار شدهگویش اصفهانی تکیه ای: šâšla طاری: šâša طامه ای: šâšile طرقی: lulu / šipišak کشه ای: šâša نطنزی: šâša / lulu
بغرنجدیکشنری فارسی به انگلیسیabstruse, complex, complicated, convoluted, deep, difficult, elaborate, hieroglyphic, impalpable, impenetrable, intangible, intricate, involved, knotty, recondi
استفحلدیکشنری عربی به فارسیوخيم شد , دشوار شد , مشكل شد , بحرانى شد , خطرناك شد , بغرنج شد , نابسامان شد
حاد شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. وخیمشدن، خطیر شدن، خطرناک شدن، بحرانی شدن ۲. شدت یافتن، شدید شدن ۳. بغرنج شدن، پیچیده شدن، غامض شدن ۴. دشوار گشتن، مشکل شدن
مشکل شدنفرهنگ مترادف و متضادسختشدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن ≠ ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن