بغدادلغتنامه دهخدابغداد. [ ب َ ] (اِخ ) باغ داد. (برهان ). مدینةالسلام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دمشقی ). دارالسلام . (دمشقی ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نا
بغداد آبادلغتنامه دهخدابغداد آباد. [ ب َدِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بغداد معمور. مقابل بغداد خراب و بغداد خالی و بغداد کهنه . کنایه از شکم سیر است . (از فرهنگ نظام ). و رجوع به بغداد
قبرالنذورلغتنامه دهخداقبرالنذور. [ ق َ رُن ْ ن ُ ] (اِخ ) مشهدی است بیرون شهر بغداد که از سور شهر نیم میل فاصله دارد. آنجا زیارتگاه و محل نذورات است . تنوخی گوید: با عضدالدوله همراه
دیلملغتنامه دهخدادیلم . [ دَ ل َ ] (اِخ ) از پزشکان معروف و ماهر شهر بغداد بوده است و نزد حسن بن مخلد وزیر المعتمد علی اﷲ احمدبن متوکل رفت و آمد میکرده است . (عیون الانباء ج 1 ص
جارجاریةلغتنامه دهخداجارجاریة. [ ] (اِخ ) قریه ای است نزدیک به شط بغداد مابین مشرق و جنوب بغداد. از جارجاریة تا شهر بغداد بخط مستقیم پانزده فرسخ است . (مرآت البلدان ج 4 ص 43).
حربیةلغتنامه دهخداحربیة. [ ح َ بی ی َ ] (اِخ ) نام محله ای بزرگ بیرون شهر بغداد و آنرا حرب بن عبداﷲ بلخی الراوندی قائد و یکی از سرداران ابی جعفر منصور خلیفه بنیاد کرد وآن بقرب در
حریم دارالخلافهلغتنامه دهخداحریم دارالخلافه . [ ح َ م ِ رِل ْ خ َ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) ثلث شهر بغداد را بدین نام میخواندند چه کاخ سلطنتی در میان آن بود و آنرا سوری بود که از کنار دجله آغاز م