حاتملغتنامه دهخداحاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) نام شاعری است عرب و او راست :اذا ما اتی یوم ُ یُفَرق ُ بیننابموت ، فکن انت الذی یتاخرُ.در عقدالفرید آمده است : آنگاه که متوکل وزیر خود، عب
زاغونیلغتنامه دهخدازاغونی . (اِخ ) احمدبن حجاج بن عاصم مکنی به ابوجعفر منسوب به زاغون از قریه های بغداد است . وی از احمدبن حنبل روایت دارد و حافظ عبدالعزیزبن محمدبن اخضرحدیث ذیل ر
لاحقلغتنامه دهخدالاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن عمران [ ابن ] ابی الورد. قدم علینا سنة احدی او اثنین و ستین و رأیته بنیسابور احد الطوافین . حدثنا ابوالحسین لاحق بن الحسین
تاریملغتنامه دهخداتاریم . (اِخ ) نام یکی از رودهای بزرگ آسیا واقع در چین است . (فرهنگ نظام ). نهری بشمال شرقی ترکستان : ترکان ایغور که به آئین مانوی اعتقاد داشتند و بر روی هم متم
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیةالأولیاء که نام شری