بعدم باز دادنلغتنامه دهخدابعدم باز دادن . [ ب ِ ع َدَ دَ ] (مص مرکب ) نیست و نابود کردن . (آنندراج ). نیست کردن . (از شرفنامه ٔ منیری ) (از مؤید الفضلاء).
بعمدلغتنامه دهخدابعمد. [ ب ِ ع َ ] (ق مرکب ) ارادی . بمیل . تعمداً. بعمدا. عمداً. (یادداشت لغت نامه ).
بعمل آمدنلغتنامه دهخدابعمل آمدن . [ ب ِ ع َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) برای کاری آماده شدن . || به استعمال گذاشته شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به همان متن شود.
fullدیکشنری انگلیسی به فارسیپر شده، فول، پری، کامل، پر، تمام، مملو، انباشته، سیر، لبریز، مطلق، مفصل، رسیده، بالغ، اکنده
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقف
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع
بعدم باز دادنلغتنامه دهخدابعدم باز دادن . [ ب ِ ع َدَ دَ ] (مص مرکب ) نیست و نابود کردن . (آنندراج ). نیست کردن . (از شرفنامه ٔ منیری ) (از مؤید الفضلاء).
بعمدلغتنامه دهخدابعمد. [ ب ِ ع َ ] (ق مرکب ) ارادی . بمیل . تعمداً. بعمدا. عمداً. (یادداشت لغت نامه ).
بعمل آمدنلغتنامه دهخدابعمل آمدن . [ ب ِ ع َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) برای کاری آماده شدن . || به استعمال گذاشته شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به همان متن شود.