بعللغتنامه دهخدابعل . [ ب َ ] (اِخ ) نام بت قوم یونس علیه السلام . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). || نام بتی در شام که قوم الیاس علیه السلام آنرا میپرس
بعللغتنامه دهخدابعل . [ ب َ ] (ع اِ) خدا. در آشوری ، بابلی «بَلو» عبری «بَعَل »، آرامی «بَعلا»، در لغات جنوب الجزیره و حبشه «بَعل ». (از تاریخ اللغات السامیه . چ اسرائیل ولفنسو
بعللغتنامه دهخدابعل . [ ب َ ] (ع اِ) زمین بلند که بر آن دو سال یک بار باران بارد. (منتهی الارب ). ج ، بِعال و بُعول وبُعولَة (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه (زمینی که ) از آسما
بعللغتنامه دهخدابعل . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) متحیر و ترسان و ستوه گشتن از چاره ٔ کار. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). سرگشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )
بالگویش بختیاری1. بال؛ 2. آستین؛ 3. بازو. bâl-e piran-om derda>:آستین پیراهنم پاره شده است؛ bâl-e arus-e beger:بازوى عروس را بگیر> .
بعلا وهدیکشنری فارسی به عربیاضافت الي , اکثر , ايضا , بجانب , بعيدا , ثانية , زائد , علاوة علي ذلک , علي نفس النمط
بَعْلِهَافرهنگ واژگان قرآنشوهرش(کلمه بعل به معناي شوهر و يا به عبارتي ديگر همسر زن است و معناي اصلي اين کلمه کسي است که قائم به امري بوده و در آن امر بي نياز از غير باشد ، مثلا به درخت خ
بَعْلِيفرهنگ واژگان قرآنشوهرم(کلمه بعل به معناي شوهر و يا به عبارتي ديگر همسر زن است و معناي اصلي اين کلمه کسي است که قائم به امري بوده و در آن امر بي نياز از غير باشد ، مثلا به درخت خ
بَعْلِهَافرهنگ واژگان قرآنشوهرش(کلمه بعل به معناي شوهر و يا به عبارتي ديگر همسر زن است و معناي اصلي اين کلمه کسي است که قائم به امري بوده و در آن امر بي نياز از غير باشد ، مثلا به درخت خ
بَعْلِيفرهنگ واژگان قرآنشوهرم(کلمه بعل به معناي شوهر و يا به عبارتي ديگر همسر زن است و معناي اصلي اين کلمه کسي است که قائم به امري بوده و در آن امر بي نياز از غير باشد ، مثلا به درخت خ
بعلبکلغتنامه دهخدابعلبک . [ ب ِ ل َ ب َک ک / ب َ ع َ ل َ ب َک ک ] (اِخ ) شهری است بشام . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ بعل و بک است . بعل اسم صنمی است و بک ن
بعلةلغتنامه دهخدابعلة. [ ب َ ع َ ل َ ] (ع ص ) متحیر و ترسان گشته از چاره ٔ کار. (منتهی الارب ). مؤنث بَعِل ، یعنی زنی که در چاره ٔکار متحیر و ترسان باشد. (ناظم الاطباء) (آنندرا
بعلةلغتنامه دهخدابعلة. [ ب َ ل َ ] (ع اِ) زن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مؤنث بَعل . و رجوع به بعل شود.