معتاصلغتنامه دهخدامعتاص . [ م ُ ] (ع ص ) کار دشوار و پیچیده : والحمدﷲ القاهر بعظمته القادر... فالق الاصباح وقابض الارواح ، لایعجزه معتاص و لایوجد من قضائه مناص . (تاریخ بیهقی چ ف
بیدوازلغتنامه دهخدابیدواز. [ بیدْ ] (اِخ ) نام کوهی است از ولایت ماوراءالنهر. (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا). کوهی است در ماوراءالنهر که بعظمت مثل بوده است . (فرهنگ فارسی معین ).و
خشیتلغتنامه دهخداخشیت . [ خ َ ی َ ] (مص ) ترس . خوف . بیم . هراس منسوب بعظمت و مهابت . (یادداشت بخط مؤلف ) : قصه ٔ خرگوش و پیل آری و آب خشیت پیلان زمه در اضطراب .مولوی .
پومریوملغتنامه دهخداپومریوم . [ پ ُ م ِ ] (اِخ ) نام جاده ای بعرض 166 پا که گرداگرد شهر روم ساخته بودند و فی الحقیقة حدّ مقدس شهر مزبور بود. پومریوم را چندین نفر از سران روم مانند
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) ابن فیروزه . نام یکی از امرای طبرستان است . او و اسپهبد هروسندان با سید حسن بن قاسم بیعت کردند و علم مخالفت با ناصرالحق برافراشتند