بازلغتنامه دهخداباز. (اِ) گشادگی میان هر دو دست را گویند چون از هم بگشایند و آنرا نیز بترکی قلاج خوانند و بعربی باع گویند. و به این معنی بازای فارسی هم آمده است . (برهان ) (دِم
بعضگویش تهرانیبه از،بهتر :( الوالو بعض پلو=زمستان آتش و گرمی از پلو بهتر است. سگش بعض خودشه)،بعض شما نباشد=به از شما نباشد
بعضدیکشنری عربی به فارسیبرخي , بعضي , بعض , برخي از , اندکي , چندتا , قدري , کمي از , تعدادي , غالبا , تقريبا , کم وبيش , کسي , شخص يا چيز معيني , معدود , کم
بعذارةلغتنامه دهخدابعذارة. [ ب ِ رَ ] (ع مص ) بَعْذَرَة. حرکت دادن و لرزانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بعذارةلغتنامه دهخدابعذارة. [ ب ِ رَ ] (ع مص ) بَعْذَرَة. حرکت دادن و لرزانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مَّا يَفْعَلُفرهنگ واژگان قرآندست به کار نمی شود - انجام نمی دهد ("مَّا يَفْعَلُ ﭐللَّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَءَامَنتُمْ "یعنی خدا را با عذاب شما چه كار؟ اگر شکر گزار باشید و ایمان
خدا گرفتنلغتنامه دهخداخدا گرفتن . [ خ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بعذاب و لعن خدا دچار شدن . بعذاب الهی گرفتار شدن . بدبخت شدن . بدآوردن . کارها موافق مراد نیامدن . بغضب الهی گرفتار شد
تصوقلغتنامه دهخداتصوق . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) آلوده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تصوق بعذرته ؛ یعنی آلوده گردیدبه پلیدی . (منتهی الارب )