بعبعلغتنامه دهخدابعبع. [ ب َ ب َ ] (اِ صوت ) بع. در تداول عامه آواز بَرَّه و گوسفند. و بز و بزغاله . رجوع به بع شود.
بعبعلغتنامه دهخدابعبع. [ ب َ ب َ ] (ع اِ) اول جوانی . || آواز ریختن آب از آوند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || آوایی شبیه آواز بوقلمون ویا غلغل بطری که شتر از خود ب
بعبعةلغتنامه دهخدابعبعة. [ ب َ ب َ ع َ ] (ع اِ) حکایت بعضی آواز. || سخن راندن بشتاب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گریختن از جنگ کفار. (ناظم الا
اسکافلغتنامه دهخدااسکاف . [ اِ ] (اِخ )(ابوحنیفه ٔ...) از شعرای مرو بود و در عهد دولت سنجری والی ولایت سخن پروری شد. اگرچه کفشگر بود اما طبعی لطیف داشت و ابیات و اشعار او بسیار ا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره ) اقامت داشت . وی ر
آهن ربالغتنامه دهخداآهن ربا. [ هََ رُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) سنگی است که بطبع آهن و فولاد را بخود کشد و جذب کند. آهن کش . مغناطیس . مغنطیس . مغنیاطیس . حجر مغناطیسی . و آن بر دو گو
تسمیعلغتنامه دهخداتسمیع. [ ت َ ] (ع مص ) تشنیع کردن و تشهیر نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). افشا و آشکار کردن عیب کسی و مشهور و رسوا کردن او را. (از اقرب الم