بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (اِخ ) ابویحیی . رجوع به ابویحیی بطریق و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی شود.
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (اِخ ) نام زاهدی و صومعه نشینی از ترسایان . (از برهان ) (آنندراج ).
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) بطریقوس . مجتهد ترسایان باشد. (برهان ) (آنندراج ).زاهد ترسایان . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ). رئیس مذهب نصاری . (ناظم الاطباء). رئیس عیسویان یونانی . (فرهنگ نظام ). ج ، بطارقه . (ناظم الاطباء). مقامی دینی . ج ، بطارقه . (مفاتیح ). اصلش لاتینی است و
بطریقلغتنامه دهخدابطریق . [ ب ِ ](اِخ ) پزشک و گیاه شناس که ابن بیطار در مفردات مکرر از او روایت میکند، از آنجمله ذیل کلمه ٔ «الاطینی » و کلمه ٔ «سندریطس » (سیدریطس ). و رجوع به ابن بیطار جزء ثالث ص 143 س 7 شود. از پزشکان مشهو
بترکلغتنامه دهخدابترک . [ ب ِ ت َ ] (اِ مرکب ) (از: ب + ترک ) کلمه ٔ دعا که هنگام وداع گویند یعنی خداحافظ. (ناظم الاطباء).- بترک گفتن ؛ خداحافظ گفتن . (ناظم الاطباء). - || فراغت حاصل کردن از کاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترک شود.
بطرقلغتنامه دهخدابطرق . [ ب َ رَ ] (معرب ، اِ) بَطرَقَة. مقامی در نزد رومیها. (دزی ج 1 ص 94). || لایق و سزاوار چنین مقامی و امروزه در نزد مسلمانان شمال افریقا وجود دارد و نشانه ٔ آنها تاجی است بنام «تاج البطرقة». (دزی ج <span
بطریقانلغتنامه دهخدابطریقان . [ ب ِ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه . دو شراک در پشت قدم . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). دو تسمه است که رویه ٔ کفش صندل (چاروق ) را بزیره ٔ آن متصل میکند. (از دزی ج 1 ص 94).
بطریقوسلغتنامه دهخدابطریقوس . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) بطریق بمعنی زاهد ترسایان : کنم در پیش بطریقوس اعظم ز روح القدس ابن و اب مجا را. خاقانی .رجوع به بطریق شود.
تل بطریقلغتنامه دهخداتل بطریق . [ ت َل ْ ل ُ ب َ ](اِخ ) شهری بود به سرزمین روم در ناحیه ٔ مرزی ، سیف الدولةبن حمدان آنرا ویران کرد. (از معجم البلدان ).
بطریقانلغتنامه دهخدابطریقان . [ ب ِ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه . دو شراک در پشت قدم . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). دو تسمه است که رویه ٔ کفش صندل (چاروق ) را بزیره ٔ آن متصل میکند. (از دزی ج 1 ص 94).
بطریقوسلغتنامه دهخدابطریقوس . [ ب ِ ] (معرب ، اِ) بطریق بمعنی زاهد ترسایان : کنم در پیش بطریقوس اعظم ز روح القدس ابن و اب مجا را. خاقانی .رجوع به بطریق شود.
ابیون البطریقلغتنامه دهخداابیون البطریق . [ ] (اِخ ) ابن الندیم گوید او کمی پیش از ظهور اسلام یا کمی پس از آن میزیسته است و او راست : کتاب العمل بالأسطرلاب المسطح . (ابن الندیم ). و در تاریخ الحکماء قفطی آمده است که اوحکیم ریاضی و مهندس و عالم بصناعت آلات فلکیه بود.
تل بطریقلغتنامه دهخداتل بطریق . [ ت َل ْ ل ُ ب َ ](اِخ ) شهری بود به سرزمین روم در ناحیه ٔ مرزی ، سیف الدولةبن حمدان آنرا ویران کرد. (از معجم البلدان ).
ابن بطریقلغتنامه دهخداابن بطریق . [ اِ ن ُ ب ِ ] (اِخ ) ابوالحسن یا ابوالحسین بن حسن بن حسین بن علی بن محمدبن یحیی بطریق الحلی . محدث و عالم شیعی بمائه ٔ ششم هجری . او راست : کتاب خصایص در مناقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و به طبع رسیده . کتاب العمدة فی عیون صحاح الأخیار فی مناقب الامام علی بن
ابن بطریقلغتنامه دهخداابن بطریق . [ اِ ن ُ ب ِ ] (اِخ ) اوطوقیوس یا افتیخوس سعیدبن بطریق فسطاطی مسیحی (263-328 هَ .ق .). از اطبای مشهور زمان خویش و بطریق اسکندریه . او راست کتبی چند در طب و نیز تاریخی به نام نظم الجوهر در تاریخ سل
ابن البطریقلغتنامه دهخداابن البطریق . [ اِ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی بن بطریق . یکی از نَقَله و مترجمین از لغات دیگر به زبان عربی . پدر او بطریق نیز از مترجمین بوده و منصور خلیفه او را بنقل اجزائی از کتب قدیمه گماشته است . و ابن الندیم گوید ابن بطریق را مأمون خلیفه با حجاج بن مطر و سلم برای