بطرفرهنگ مترادف و متضاد۱. شادی، شادمانی، سرور ۲. سرمستی، نشئه، مستی ۳. غرور، تفرعن، تکبر ۴. طغیان، عصیان، سرکشی ۵. ناسپاسی، کفران
بطرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهیکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی. بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ ] (ع مص ) کفانیدن جراحت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ریش بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن . زخم . (مؤید الفضلاء) (غیاث ) (آنندراج
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ طَ ] (ع مص ) سخت شادی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شادی و تنعم از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 26). سخت شاد شدن .(آنندراج ). || (
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ طِ ] (ع ص ) بزرگ منش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فیرنده . (منتهی الارب ). || کسی که مکروه دارد چیزی را که سزاوار کراهت نباشد. (ناظم الاطباء).
بترلغتنامه دهخدابتر. [ ب َ ت َ ] (ع مص ) بریدن دم . (از دزی ج 1 ص 50). بریده دم شدن . (از آنندراج ). دم بریده کردن . و رجوع به بتر شود.
بترلغتنامه دهخدابتر. [ ب َ ت َ ] (ن تف ) مخفف بدتر. (از آنندراج ). نکوهیده تر، و آن را بَتَّر (با تشدیدتاء) نیز خوانده اند. (از ناظم الاطباء) : یکی ترک بدنام او گرگسارگذشته برو
بطر آوردنلغتنامه دهخدابطر آوردن . [ ب ُ وَدَ ] (مص مرکب ) اصطلاحی است در قمار بمعنی بدنقشی و خرابی . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). بد آوردن .
بطریقفرهنگ انتشارات معین(بِ) [ معر. ] (ص . اِ.)1 - فرمانده سپاهیان رومی . 2 - کشیش مسیحی . ج . بطارقه .
بطر آوردنلغتنامه دهخدابطر آوردن . [ ب ُ وَدَ ] (مص مرکب ) اصطلاحی است در قمار بمعنی بدنقشی و خرابی . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). بد آوردن .