لغتنامه دهخدا
بطیخة. [ب ِطْ طی خ َ ] (ع اِ) یکی بطیخ . (منتهی الارب ). واحد بطیخ . (ناظم الاطباء). خربزه . ج ، بطاطیخ . || نام دو خاتم از آن نوح بن منصور سامانی . ابوریجان بنقل از نصر گوید: امیر رضی نوح بن منصور سامانی را جفتی خاتم بود که هریک از آنها را بطیخه می نامیدند نگین یکی از آنها ی