بطءلغتنامه دهخدابطء. [ ب ُطْءْ ] (ع مص ) بطاء. درنگ کردن و آهستگی نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ضد اسراع . (از اقرب الموارد).
بطءلغتنامه دهخدابطء. [ ب ُطْءْ ] (ع اِ) بُطوع . درنگی وآهستگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || و قولهم لم افعله بطاً یا هذا و بُطآی ؛ یعنی نکرده ام آن را گاهی . (
بتالغتنامه دهخدابتا. [ ب َ تا / ب َت ْ تا ] (اِ) بتاب . نوعی از طعام که بتازی یهط و بتات گویند. (ناظم الاطباء). بَهَطَّه و آن طعامی است که از برنج و روغن سازند. (صحاح الفرس ).
بتالغتنامه دهخدابتا. [ ب ِ ] (اِ) نام حرف «ب » در یونانی به این شکل B. حرف دوم از حروف یونانی و حرف اول آن آلفا است و آلفابتیک به حروف الفبائی گفته شود.
بتالغتنامه دهخدابتا. [ ب ِ ] (فعل امر) بگذار. (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (فرهنگ رشیدی ). بگذار. (اوبهی ) (از فرهنگ شعوری ) (غیاث اللغات ). مخفف شده و اصل آن «بهل تا بود» یع
بتعلغتنامه دهخدابتع. [ ب َ ] (اِخ ) نام تیره ای از قبیله ٔ همدان . و کلمه ٔ تبع که لقب ملوک یمن است تحریفی ازین کلمه است . (از اعلام المنجد).- ذوبَتع ؛ لقب بعضی از ملوک حمیر. (
بطآیلغتنامه دهخدابطآی . [ ب ُ آ ] (ع اِ)بطء. و قولهم : لم افعله بطاء یاهذا و بطآی ، یعنی نکرده ام آنرا گاهی . (منتهی الارب ). و رجوع به بطء شود.
کندیلغتنامه دهخداکندی . [ ک ُ ] (حامص ) کند بودن . آهستگی . بطء. مقابل تندی و سرعت . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل تندی . درنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ورا کندرو خواندندی به
مبطاءةلغتنامه دهخدامبطاءة. [ م َ طَ ءَ ] (ع اِ) ممانعت و سبب درنگی و تأخیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). سبب بطء. سبب درنگی . سبب آهستگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بطاءلغتنامه دهخدابطاء. [ ب ِ ] (ع مص ) درنگ کردن و آهستگی نمودن . (منتهی الارب ). درنگی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بُطء. و رجوع به این مصدر شود.
بطوءلغتنامه دهخدابطوء. [ ب ُ ] (ع اِمص ) درنگی و آهستگی ، و قولهم لم افعله بطأیا هذا. (منتهی الارب ). درنگی . (از تاج المصادر بیهقی ). بطء. درنگی و کندی و آهستگی . (ناظم الاطبا