بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز
مثلدیکشنری عربی به فارسیبصورت ايده ال در اوردن , صورت خيالي و شاعرانه دادن (به) , دلخواه سازي , دوست داشتن , مايل بودن , دل خواستن , نظير بودن , بشکل يا شبيه (چيزي يا کسي) بودن , مانند