باهمستانواژهنامه آزادگروه اجتماعی که بر اساس ارزشهای مشترک دور هم جمع می شوند. مانند مفهوم یا اصطلاح اُمت که مسلمان ها براساس هویت دینی شان دور هم جمع می شوند. در انگلسی به آن (comu
باخمسلغتنامه دهخداباخمس . [ م ِ ] (فعل ) در ترکی بمعنی دیده که صیغه ٔ ماضی است . (غیاث ) (آنندراج ).
بالمستفادلغتنامه دهخدابالمستفاد. [ بِل ْ م ُ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مستفاد) آنچه که مستدرک شود. آنچه مفهوم شود. و رجوع به مستفاد شود.
failsدیکشنری انگلیسی به فارسیشکست می خورد، عدم موفقیت، شکست خوردن، رد شدن، موفق نشدن، تصور کردن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، سر خوردن، عقیم ماندن
ابراهیم سامریلغتنامه دهخداابراهیم سامری . [ اِ م ِ م ِ ] (اِخ ) ملقب بشمس الحکما. از اطبا و رجال دولت صلاح الدین ایوبی . مهذب الدین یوسف بن ابی سعید سامری شاگرد او بوده است .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فورد معروف بقاضی زاده و ملقب بشمس الدین . وی حواشی علی قاری را بر فتح القدیر تکمیل کرده است .