باقرساقلغتنامه دهخداباقرساق . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) بترکی امعاء است . (فهرست مخزن الادویه ). روده . رودگانی . رجوع به امعاء و روده شود.
باقرساقلغتنامه دهخداباقرساق . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) بترکی امعاء است . (فهرست مخزن الادویه ). روده . رودگانی . رجوع به امعاء و روده شود.
اشکلغتنامه دهخدااشک . [ اَ ] (اِخ ) بیستم یا گودرز. پس از کشته شدن بردان بشاهی انتخاب شد. اگرچه عقیده ٔ بعضی بر سلطنت مهرداد نوه ٔ فرهاد (یعنی فرهاد چهارم ) بود، بهرحال از سکه
حاجبلغتنامه دهخداحاجب .[ ج ِ ] (اِخ ) هبةاﷲبن حسن مکنی به ابوالحسن . ابن الانباری نام او را در طبقات النحویین آورده است . وی ازافاضل اهل ادب ، و شاعری ملیح الشعر است . او راست :
حجرالنارلغتنامه دهخداحجرالنار. [ ح َ ج َ رُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) حجرالاصم . حجرالزناد. سنگ آتش زنه . سنگ آتش . سنگ چقماق . سنگ چخماق . اکتمکت . حکیم مؤمن گوید، سنگ آتش زنه است و سن
رضیلغتنامه دهخدارضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی شاطبی یارضی انصاری یا رضی الدین شاطبی . محمدبن علی بن یوسف انصاری شاطبی نحوی لغوی ، ملقب به رضی الدین و معروف به رضی و مکنی به ابوعبداﷲ،