بنس بردبالالغتنامه دهخدابنس بردبالا. [ ب ِ ن ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان همائی بخش ششتمد است که در شهرستان سبزوار واقع است . و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بنسلغتنامه دهخدابنس . [ ب َن َ ] (ع مص ) گریختن از شر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گریختن از بدی . (از اقرب الموارد).
بوس دادنلغتنامه دهخدابوس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : دوتایی شد و بر زمین بوس دادبخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی .چو زد تیر بر سینه ٔ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس . فرد
بوس کردنلغتنامه دهخدابوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : سخنگوی رومی چو پاسخ شنیدزمین بوس کرد آفرین گسترید. فردوسی .چو رستم به نزدیک مهتر رسیدزمین بوس کرد آفرین گسترید.فردوسی
بهسلغتنامه دهخدابهس . [ ب َ ] (ع مص ) دلیری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) دلیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دلیری و شجاعت و
بنس بردبالالغتنامه دهخدابنس بردبالا. [ ب ِ ن ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان همائی بخش ششتمد است که در شهرستان سبزوار واقع است . و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بنسلغتنامه دهخدابنس . [ ب َن َ ] (ع مص ) گریختن از شر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گریختن از بدی . (از اقرب الموارد).
بوس دادنلغتنامه دهخدابوس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : دوتایی شد و بر زمین بوس دادبخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی .چو زد تیر بر سینه ٔ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس . فرد
بوس کردنلغتنامه دهخدابوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : سخنگوی رومی چو پاسخ شنیدزمین بوس کرد آفرین گسترید. فردوسی .چو رستم به نزدیک مهتر رسیدزمین بوس کرد آفرین گسترید.فردوسی
بهسلغتنامه دهخدابهس . [ ب َ ] (ع مص ) دلیری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) دلیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دلیری و شجاعت و