برسفلغتنامه دهخدابرسف . [ ب ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است در سواد و از آن ده است احمد ضریر سقری (شاید مقری ) بن حسن محدث و محمد ضریربن بقاء محدث .
بشرفلغتنامه دهخدابشرف . [ ب ِ ش ِ رَ / ب َ ش ِ رِ ] (ع اِ) پیش در آمد در آواز یا موزیک . (دزی ج 1 ص 89). || چیزی که از پیش واقع شده یا از پیش خبر دهد. (دزی ج 1 ص 86).
fastدیکشنری انگلیسی به فارسیسریع، روزه، صیام، روزه گرفتن، بسرعت، تند، فوری، تندرو، سریع السیر، سبک، سفت، جماز، عجول، جلد و چابک، رنگ نرو، سرزنده، با وفا
لؤلولغتنامه دهخدالؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الار
برسفلغتنامه دهخدابرسف . [ ب ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است در سواد و از آن ده است احمد ضریر سقری (شاید مقری ) بن حسن محدث و محمد ضریربن بقاء محدث .
بشرفلغتنامه دهخدابشرف . [ ب ِ ش ِ رَ / ب َ ش ِ رِ ] (ع اِ) پیش در آمد در آواز یا موزیک . (دزی ج 1 ص 89). || چیزی که از پیش واقع شده یا از پیش خبر دهد. (دزی ج 1 ص 86).
بشست سدهاندلغتنامه دهخدابشست سدهاند. [ ] (اِخ ) (هندی ) نام یکی از پنج کتاب معروف نجومی هندوان است . رجوع به سدهاند و التفهیم ص 148 متن و حاشیه ٔ 147 شود.
استفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= اَوِستا: ◻︎ شهنشاه ایران سر و تن بشست / به جایی خرامید با زند و اُست (فردوسی: ۴/۲۷۷).