fancyدیکشنری انگلیسی به فارسیتفننی، تصور، خیال، وهم، قوه مخیله، هوس، پنداره، تصور کردن، علاقه داشتن به، پنداشتن، تجملی
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه