بشترهلغتنامه دهخدابشتره . [ ب َ / ب ُ ت ِ رَ ] (اِ) بشنزه .بشنژه . بشتیره . حلواییست که خرما و نان باریک کرده مثل چنگال یکجا میمالند . (شرفنامه ٔ منیری ). حلوائیست که از آرد کنجد
بهترةلغتنامه دهخدابهترة. [ ب ُ ت ُ رَ ](ع ص ) زن کوتاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بُهتُر شود.
بهترةلغتنامه دهخدابهترة. [ ب َ ت َ رَ ] (ع اِمص ، اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازذیل اقرب الموارد). || (مص ) دروغ گفتن : بهتر الرجل بهترةً دروغ گفت آن مرد. (ناظم الاطباء
انگشتوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخوراکی که از روغن داغکرده، آب، و شکر یا شیره با نان تریتکرده درست کنند؛ چنگالی؛ بشتره.
چنگالیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخوراکی که از روغن، شکر، آب و نان خردشده درست میکنند؛ چنگالخوست؛ چنگالخست؛ چنگالخوش؛ انگشتو؛ بشتره؛ بشتزه؛ بشنزه؛ بشنژه.
بهترةلغتنامه دهخدابهترة. [ ب ُ ت ُ رَ ](ع ص ) زن کوتاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بُهتُر شود.
بهترةلغتنامه دهخدابهترة. [ ب َ ت َ رَ ] (ع اِمص ، اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازذیل اقرب الموارد). || (مص ) دروغ گفتن : بهتر الرجل بهترةً دروغ گفت آن مرد. (ناظم الاطباء