بشعدیکشنری عربی به فارسیرنگ پريده , ترسناک , تيره , مستهجن , بطورترسناک ياغم انگيز , موحش , شعله تيره , شعله دودنما , رنگ زرد مايل به قرمز , کم رنگ وپريده , زننده , وابسته برقص مرگ , م
بشعلغتنامه دهخدابشع. [ ب َ ] (ع مص ) بَشِع شدن طعام ؛ گلوگیر شدن طعام . (تاج المصادر) (از اقرب الموارد). || ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه . || بد بوی دهن گردیدن از ناکردن خ
بشعلغتنامه دهخدابشع. [ ب َ ش ِ ] (ع ص ) طعام بدمزه ٔ حلق سوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بدمزه و گلوگیر. (غیاث ). ناخوش . (در طعم ). طعام بشع؛ طعامی ناخوش . (مهذ
بشارفرهنگ نامها(تلفظ: bašār) (عربی) بشارت دهنده ؛ (در اعلام) از اصحاب امام صادق (ع) ؛ بشار مرغزی شاعر ایرانی قرن چهارم (هـ . ق) معاصر سامانیان .
بشارفرهنگ نامها(تلفظ: bašār) (عربی) بشارت دهنده ؛ (در اعلام) از اصحاب امام صادق (ع) ؛ بشار مرغزی شاعر ایرانی قرن چهارم (هـ . ق) معاصر سامانیان .