بلونهلغتنامه دهخدابلونه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شمشیر چوبین . (برهان ) (آنندراج ). بلونک . بلوندک . و رجوع به بلونک و بلوندک شود.
بوسنهلغتنامه دهخدابوسنه . [ ] (اِخ ) بوسننه . شهرکی است انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان . (حدودالعالم چ دانشگاه تهران ص 142).
بوسنهلغتنامه دهخدابوسنه . [ بُس ْ ن ِ ] (اِخ ) یکی از ممالک شبه جزیره ٔ بالکان که مدتها جزء امپراطوری عثمانی بود و پس از معاهده ٔبرلن در 1326 هَ . ق . از دولت عثمانی منتزع شده و
بلونهلغتنامه دهخدابلونه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شمشیر چوبین . (برهان ) (آنندراج ). بلونک . بلوندک . و رجوع به بلونک و بلوندک شود.
بوسنهلغتنامه دهخدابوسنه . [ ] (اِخ ) بوسننه . شهرکی است انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان . (حدودالعالم چ دانشگاه تهران ص 142).
بوسنهلغتنامه دهخدابوسنه . [ بُس ْ ن ِ ] (اِخ ) یکی از ممالک شبه جزیره ٔ بالکان که مدتها جزء امپراطوری عثمانی بود و پس از معاهده ٔبرلن در 1326 هَ . ق . از دولت عثمانی منتزع شده و
جيءدیکشنری عربی به فارسیبتونه سربي (براي نگاهداري قاب شيشه) , ميله سربي , بتونه سربي , امد , گذشته فعل امدن