کوللغتنامه دهخداکول . [ ک َ وَ ] (اِ) نوعی از پوستین است که آن را از پوست گوسفند بزرگ دوزند و درزهای آن را تسمه دوزی کنند. (برهان ). پوستین پشم درازی است که کم بهاست و فقیران پ
ابوالمؤیدلغتنامه دهخداابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) موفق بن احمدبن محمد مکّی خوارزمی . ملقب به اخطب ، خطیب . در نامه ٔ دانشوران آمده : اگرچه بعنوان خطیب خوارزمی و به
بسهلغتنامه دهخدابسه . [ ب َ س َ ] (اِ) بسک . گیاهی است . که آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). همان بس است . (شرفنامه ٔمنیری ). اکلیل الملک . (ناظم
بسةلغتنامه دهخدابسة. [ ب َ / ب ِ س س َ ] (ع اِ) یکی بس ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بس ّ شود.