بسندهلغتنامه دهخدابسنده . [ ب َ س َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی بسند است که کافی باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ). مزیدعلیه بس که در اصل به معنی کفایت است و به مجاز به معنی بسیار و به معنی کافی نیز آمده است . (آنندراج ). مرکب از بس و اند که بزعم هرن آلمانی همان اند بمعنی
بسندهفرهنگ فارسی عمیدکافی؛ تمام؛ بس.⟨ بسنده کردن: (مصدر لازم) بس کردن؛ تمام کردن: ◻︎ به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری: ۳).
بسندهدیکشنری فارسی به انگلیسیadequate, acceptable, all right, ample, competent, due, enough, satisfactory, sufficient, working
بسندهلغتنامه دهخدابسنده . [ ب َ س َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی بسند است که کافی باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ). مزیدعلیه بس که در اصل به معنی کفایت است و به مجاز به معنی بسیار و به معنی کافی نیز آمده است . (آنندراج ). مرکب از بس و اند که بزعم هرن آلمانی همان اند بمعنی
بسندهفرهنگ فارسی عمیدکافی؛ تمام؛ بس.⟨ بسنده کردن: (مصدر لازم) بس کردن؛ تمام کردن: ◻︎ به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری: ۳).
بسندهدیکشنری فارسی به انگلیسیadequate, acceptable, all right, ample, competent, due, enough, satisfactory, sufficient, working
بسندهلغتنامه دهخدابسنده . [ ب َ س َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی بسند است که کافی باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ). مزیدعلیه بس که در اصل به معنی کفایت است و به مجاز به معنی بسیار و به معنی کافی نیز آمده است . (آنندراج ). مرکب از بس و اند که بزعم هرن آلمانی همان اند بمعنی
بسندهفرهنگ فارسی عمیدکافی؛ تمام؛ بس.⟨ بسنده کردن: (مصدر لازم) بس کردن؛ تمام کردن: ◻︎ به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری: ۳).
آمارۀ بسندهsufficient statisticواژههای مصوب فرهنگستانبرای یک پارامتر، آمارهای که توزیع شرطی نمونه به شرط مقدار آن آماره به پارامتر وابسته نباشد