کافی؛ تمام؛ بس.
〈 بسنده کردن: (مصدر لازم) بس کردن؛ تمام کردن: ◻︎ به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری: ۳).
۱. اکتفا، بس،
۲. بند، کافی، مکفی، وافی، کامل
۳. سزاوار، شایسته
۴. قناعت، کفایت
adequate, acceptable, all right, ample, competent, due, enough, satisfactory, sufficient, working