بادنةلغتنامه دهخدابادنة. [دِ ن َ ] (ع ص ) زن تناور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِخ ) نام زنی است . || نام بادیه ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بسندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اکتفا، بس، ۲. بند، کافی، مکفی، وافی، کامل ۳. سزاوار، شایسته ۴. قناعت، کفایت
بسندهدیکشنری فارسی به انگلیسیadequate, acceptable, all right, ample, competent, due, enough, satisfactory, sufficient, working
بسندهلغتنامه دهخدابسنده . [ ب َ س َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی بسند است که کافی باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ). مزیدعلیه بس که در اصل به معنی کفایت است و به مجاز به معنی بسیار و به معنی
تصییفلغتنامه دهخداتصییف . [ ت َص ْ ] (ع مص ) بسنده بودن تابستان را. (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند هذا الطعام یصیفنی ؛ یعنی برا
تقییظلغتنامه دهخداتقییظ. [ ت َ ] (ع مص ) بسنده بودن چیزی گرمای تابستان را. (زوزنی ). بسند آمدن چیزی کسی را به گرمای تابستان . || در تابستان بجایی اقامت کردن . (منتهی الارب ) (از
بسندهلغتنامه دهخدابسنده . [ ب َ س َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی بسند است که کافی باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ). مزیدعلیه بس که در اصل به معنی کفایت است و به مجاز به معنی بسیار و به معنی