بسمه کارلغتنامه دهخدابسمه کار.[ ب َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کسی که شغل وی کار با بسمه (باسمه ) باشد. بسمه گر. رجوع به بسمه و باسمه شود.
بسمهلغتنامه دهخدابسمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ) وسمه . (آنندراج ). بمعنی وسمه است . برگی است که زنان سابیده به ابروان خودبمالند تا سیاه شود. (از شعوری ج 1 ورق 195). و رجوع به وسم
بسمهلغتنامه دهخدابسمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) باسمه . لغت ترکی است و آن نام ابزاریست که بدان نقش ها و کلمه ها را بر منسوجات طبع میکنند چنانکه کاغذ رابا خاتم مهر میکنند و
بسمه کاریلغتنامه دهخدابسمه کاری . [ ب َ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل بسمه کار. رجوع به بسمه کار و بسمه و باسمه شود.
بصامواژهنامه آزادبَصّام (معرّب، اِ)؛ نام طایفه ای که در ایران (بیشتر کرمانشاه، تهران و قم)، عراق و برخی کشورهای عربی پراکنده اند و اصالتاً عرب و از سادات باقری اند. (در ایران، ب
بسمهلغتنامه دهخدابسمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ) وسمه . (آنندراج ). بمعنی وسمه است . برگی است که زنان سابیده به ابروان خودبمالند تا سیاه شود. (از شعوری ج 1 ورق 195). و رجوع به وسم
بسمهلغتنامه دهخدابسمه . [ ب َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) باسمه . لغت ترکی است و آن نام ابزاریست که بدان نقش ها و کلمه ها را بر منسوجات طبع میکنند چنانکه کاغذ رابا خاتم مهر میکنند و