بسطتفرهنگ مترادف و متضاد۱. توسعه دادن، گستردن بسط دادن، ۲. به تفصیل گفتن، مشروح ساختن ۳. سعت، گشادگی، فسحت ۴. وسعت، گسترش ۵. وفور، فراوانی، کثرت
بسطتلغتنامه دهخدابسطت . [ ب َ / ب ُ طَ ] (از ع ، اِمص ) بسطة. فراخی و گشادگی . (غیاث ) (آنندراج ). فزونی . (ترجمان عادل بن علی ص 26). فراخی و افزونی . (مهذب الاسماء). فراخا. گشا
بستامفرهنگ نامها(تلفظ: bestām) (پهلوی) این نام به معنی لفظی ' گشوده و منتشر شده ' معنا شده است ؛ صورت دیگری از بسطام و گستهم ؛ (در اعلام) نام خال (دایی) خسرو پرویز ، از امرای ع
بستگویش اصفهانی تکیه ای: darešbast طاری: darešbas(s) طامه ای: dareybas(s) طرقی: derešbas(s) کشه ای: derešbas(s) نطنزی: darešbas(s)
مبسطلغتنامه دهخدامبسط. [ م ِ س َ ] (ع اِ) هر جایی که در آن بساط و فرش گسترده باشند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ). || اسم آلة، من بسطت القرحة؛ ای شققتها. (بحر
مخایللغتنامه دهخدامخایل . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) نشانه ها. علامتها : شرم و حلم و سخا شمایل اوهر سه ظاهر شد از مخایل او. سنائی .و حمداً للّه تعالی که مخایل مزید مقدرت و دلایل مزیت بسط
ربیعفرهنگ نامها(تلفظ: rabi‛) (عربی) فصل اول سال، بهار ؛ (در گاه شماری) نام دو ماه از سال قمری ؛ (در تصوف) مقام بسطت در قطع مسافت سلوک ؛ (در اعلام) ابن احمد اخوینی (یا اجوینی)
تقسملغتنامه دهخداتقسم . [ ت َ ق َس ْ س ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن و پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، یقال :