بسجاقلغتنامه دهخدابسجاق . [ ب ُ ] (اِخ ) تیره ای از عشیره ٔ هیهاوند چهارلنگ بختیاری . و دارای شعبه های زیر است : بری گرگیوند. جلیلوند. خانه قائد. شهروسوند. ملک محمودی . ادینه وند
بساقلغتنامه دهخدابساق . [ ب ُ ] (اِخ ) بصاق . کوهی است بعرفات . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به مراصد الاطلاع شود.
بساقلغتنامه دهخدابساق . [ ب َ س سا ] (اِخ ) نام نهریست در عراق که آن را بزّاق نیزخوانند به زبان نبطی بساق میخوانند و بساق در نبطی بمعنی کسی است که آب را از مجرا قطع کند و برای خ
بساقلغتنامه دهخدابساق . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِبَسقَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ بسقه بمعنی زمین سنگلاخ سوخته . (آنندراج ). و رجوع به بسقة شود.
بساقلغتنامه دهخدابساق . [ ب ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای است میان تیه و ایله . (از معجم البلدان ) (از قاموس الاعلام ترکی ). || وادیی است بین مدینه و جار. (از معجم البلدان ). || شهری ا
چهارلنگلغتنامه دهخداچهارلنگ . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از ایلات بختیاری که خود مشتمل بر پنج طایفه ٔ بزرگ است که عبارتند از: 1- محمود صالح ممزائی (جزء محمود صالح است ). 2- کیورمرس
بساقلغتنامه دهخدابساق . [ ب ُ ] (اِخ ) بصاق . کوهی است بعرفات . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به مراصد الاطلاع شود.
بساقلغتنامه دهخدابساق . [ ب َ س سا ] (اِخ ) نام نهریست در عراق که آن را بزّاق نیزخوانند به زبان نبطی بساق میخوانند و بساق در نبطی بمعنی کسی است که آب را از مجرا قطع کند و برای خ
بساقلغتنامه دهخدابساق . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِبَسقَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ بسقه بمعنی زمین سنگلاخ سوخته . (آنندراج ). و رجوع به بسقة شود.