بستکلغتنامه دهخدابستک . [ ب َ ت َ ] (اِ)بستو. مرتبان کوچک سفالین و چینی ، معرب آن ، بُستوقه . (رشیدی ). مرتبان کوچک که نام دیگرش بستو است . (فرهنگ نظام ). رجوع به بستو و بستوقه
بستکلغتنامه دهخدابستک . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار است . این دهستان بین دهستان لمزان و گوده و فرامرزان واقع وزمین آن جلگه ای است . هوایش گرم و خشک
بستکلغتنامه دهخدابستک . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) نام ولایتی است ازپارس قریب به بحر عمان و لار خارک کرمان که حاکمی خاص دارد. کلاً اهل سنت اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام ولایتی است در
بستک آبادلغتنامه دهخدابستک آباد. [ ب َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه در 18هزارونیم گزی شمال هشتیان و 10هزارگزی جنوب خاور راه ارابه رو چهریق به سلماس
بستک 1block 1واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از بیتها یا گروهی از نویسهها که بهعنوان واحد اطلاعاتی مستقل منتقل میشوند و برای تصحیح خطا یا همزمانسازی به کار میروند
بستک 2packet, datagramواژههای مصوب فرهنگستانزیرمجموعهای از یک پیام کامل که با شناسایی آن میتوان مسیر پیام را مشخص کرد
بستک دادههای کاربرuser data packetواژههای مصوب فرهنگستانیک واحد داده در شبکۀ سودهی بستهای که بخشی از پیام ارسالشده از یک کاربر به کاربر دیگر است
بستک آبادلغتنامه دهخدابستک آباد. [ ب َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه در 18هزارونیم گزی شمال هشتیان و 10هزارگزی جنوب خاور راه ارابه رو چهریق به سلماس
بستکانلغتنامه دهخدابستکان . [ ] (اِخ ) شهرکیست آبادان بناحیت پارس از میان پسا و داراگرد. (حدود العالم ). و در آنندراج و فرهنگ نظام بستک ، آمده است . رجوع به بستک شود.
سگ بستکلغتنامه دهخداسگ بستک . [ س َ ب َ ت َ ] (اِ مرکب )سگی است که زیرک و با فراست باشد. (ناظم الاطباء).
سرایند بستکpacket headerواژههای مصوب فرهنگستاندر شبکههای دادهای، مانند اینترنت، بخش آغازین یک بستک که جریانهای دادهای دارای مبدأها و مقصدهای مختلف را تشخیص میدهد و مسیردهی را ممکن میکند