بسته دیملغتنامه دهخدابسته دیم . [ ب َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشکبیجار بخش خمام شهرستان رشت که در هشت هزارگزی خاور خمام و چهار هزارگزی خشکبیجار در جلگه واقع است . هوایش معتدل
بستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. قفل، مقفل ≠ باز ۲. محدود، محصور، مسدود ≠ آزاد، باز، نامحدود ۳. دلمه، لخته، منعقد ۴. منجمد، یخزده ۵. گرفته ۶. مقید ۷. جعبه، محموله، ملفوفه ۸. بند، عدل ۹. بستگ
بستهدیکشنری فارسی به انگلیسیbundle, bale, barred, carton, close , closed, pack, package, parcel, shut, truss, unopened
دیماوندلغتنامه دهخدادیماوند. [ وَ ](اِخ ) نام کوه دماوند است . (برهان ) (جهانگیری ). نام کوه مشهور به دماوند است . در وجه تسمیه ٔ این نام گفته اند اصل در این لغت دیمه آوند است زیرا
غاشیه کشلغتنامه دهخداغاشیه کش . [ ی َ / ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده ٔ غاشیه . کشنده ٔ غاشیه . حامل غاشیه : مقرعه زن گشت رعد مقرعه ٔ او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه ٔ او دیم . من
چشمه ٔ علی محمدلغتنامه دهخداچشمه ٔ علی محمد. [ چ َ م َ ی ِ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است در سمت شرق ملایر که متعلق به خوانین شاملو است و زراعت آن اغلب
باجگیرانلغتنامه دهخداباجگیران . (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش تابع شهرستان قوچانست ، سر راه شوسه ٔ قوچان - عشق آباد واقع، فاصله ٔ قوچان به باجگیران 83هزار گز است . مشخصات جغرافیائی آن بشر
سدلغتنامه دهخداسد. [ س َدد/س َ ] (از ع ، اِ)بند بسته ٔ هر چیز. حایل میان دو چیز. (مهذب الاسماء). بنایی که در جلو آب کنند. هر چیز که جلو آب گذارندتا مانع جریان شود. بازداشت و م