کاکا ابوالقصر بستیلغتنامه دهخداکاکا ابوالقصر بستی . [ اَ بُل ْ ق َ رِ ب ُ ] (اِخ ) از مشایخ صوفیه است . جامی در نفحات الانس چنین آرد: شیخ الاسلام گفت که وی مردی بزرگ بوده در ایام من بوده اما
آبمیوهبستنیفروشیbeverages and frozen dessertsواژههای مصوب فرهنگستانواحد پذیرایی که در ارائۀ نوشیدنیهایی مانند چای و قهوه و آبمیوه یا پیغذاهای سرد مانند بستنی تخصص دارد
بستنیلغتنامه دهخدابستنی . [ ب َ ت َ ] (ص لیاقت ، اِ مرکب ) هرچیز درخور بستن . پارچه ای که بدان دسته ٔ کاغذ و کتاب و دفتر و جز آن را بهم می بندند. (ناظم الاطباء). || لنگ حمام . فو
floatدیکشنری انگلیسی به فارسیشناور، جسم شناور بر روی اب، بستنی مخلوط با شربت و غیره، شناور شدن، شناور بودن، شناور ساختن، روی آب ایستادن
اسپردلغتنامه دهخدااسپرد.[ اِ پ ِ رِ ] (اِ) آب گوشت منجمد اعم از گوشت معمولی یا ماهی یا پاچه که آن را یخنی گویند. لرزانک . || (ص ) متحیر. (ناظم الاطباء) (شعوری ). || منجمد. || بست
پروتئین ضدیخantifreeze proteinواژههای مصوب فرهنگستانپروتئین موجود در برخی موجودات زنده ازجمله ماهیان آبهای سرد که از یخ زدن بافتها در دمای زیر صفر جلوگیری میکند و در تولید برخی محصولات غذایی مانند بستنی کاربر