2929 مدخل
بستریگشتن، بیمار شدن، مریض شدن، ناخوش گردیدن
hospitalization
علاج بالمستشفي
بیمار، دردمند، رنجور، علیل، مریض، ناخوش، نقاهتزده ≠ سالم، سرحال
abed, bedridden, shut-in
بستری شدن
بستری شدن، بستری کردن، در بیمارستان
بستری شدن، بستری، در بیمارستان بستری، دوره بستری شدن
بستری شدن، ساکن بیمارستان