بستان ابراهیملغتنامه دهخدابستان ابراهیم . [ ب ُ ن ُ اِ ] (اِخ ) در بلاد اسد است . (منتهی الارب ). در بلاد اسد است و ابیوردی آورده است :و من بستان ابراهیم غنَّت حمائم تحتها فنن رطیب .(از
بستانلغتنامه دهخدابستان . [ ب ُ ] (اِ) گلزار و گلستان را گویند و مخفف بوستان هم هست . (برهان ). بالضم معرب بوستان (از منتخب )در سراج اللغات نوشته که : لفظ فارسی است مرکب از کلمه
بستانلغتنامه دهخدابستان . [ ] (اِخ ) بسان . محله ای است در هرات . (مرآت البلدان ج 1: بسان ). رجوع به بسان شود. || نام چند موضع. (از ناظم الاطباء).
بستانلغتنامه دهخدابستان . [ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی در لاریجان که رودخانه ٔ لاراز طرف جنوب بدان محدود میشود. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو متن ص 141 ترجمه ص 67 شود.
بستانلغتنامه دهخدابستان . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از بخش های شهرستان دشت میشان است که در بین بخشهای موسیان و حومه و هویزه شهرستان دشت میشان واقع است . آبش از قراء بخش از نهرها و شعب ر
زاویه ٔ خضرلغتنامه دهخدازاویه ٔ خضر. [ ی َ ی ِ خ ِ ] (اِخ ) زاویه ای است واقع در برابر بستان الکلاب در جنوب بستان ابراهیم آغا (در حلب ) این زاویه در آغاز، تفرجگاه بدرالدین بن زهره بود
ابولیثلغتنامه دهخداابولیث . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نصربن محمدبن ابراهیم . فقیه حنفی و مفسر. ملقب به امام الهدی . از مردم سمرقند. او راست : النوازل در فقه . خزانة الفقه . تنبیه الغافلین
نصرلغتنامه دهخدانصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم سمرقندی ، مکنی به ابواللیث و ملقب به امام الهدی ، از ائمه ٔ مذهب حنفی و از دانشمندان و متصوفین قرن چهارم است . او
امتیلغتنامه دهخداامتی . [ اُم ْ م َ ] (اِخ ) (ابراهیم خراسانی ) از شاعران قرن دهم و از معتمدان دولت سلطان حسین میرزا گورکانی ومدتی ملازم قاضی سلطان تربتی بوده است و شخص اخیر درز
هبةالغتنامه دهخداهبةا. [ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم بن ابراهیم بن البارزی الجهنی الحموی ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به شرف الدین و معروف به ابن البارزی . محدث و از