بسامانلغتنامه دهخدابسامان . [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نیک و خوب و راست . (ناظم الاطباء) : که این را ندانم چه خوانند و کیست نخواهد بسامان درین ملک زیست . سعدی (بوستان ).کسی گفت و
بادهای بسامانtrade windsواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ باد، در بخش وسیعی از مدارگان، که از پرفشارهای (highs) جنب حارّهای به سوی ناوۀ استوایی میوزد متـ . بسامانها trades