بزونهلغتنامه دهخدابزونه . [ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) بلغت زند و پازند بمعنی زانو باشد که بعربی رکبه خوانند. (برهان ) (انجمن آرای ناصری )(آنندراج ). بلغت زند، رکبة. زانو. (ناظم الاطباء
بلونهلغتنامه دهخدابلونه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شمشیر چوبین . (برهان ) (آنندراج ). بلونک . بلوندک . و رجوع به بلونک و بلوندک شود.
بوزنهلغتنامه دهخدابوزنه . [ زَ ن َ /ن ِ / زِ ن َ / ن ِ ] (اِ) میمون را گویند و بعربی حمدونه خوانند. (برهان ). مخفف ابوزَنَّه که کنیت میمون است و آنرا بفارسی کپی خوانند و گاه تصرف
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رستمداری ، جلال الدولةبن تاج الدوله زیاربن کیخسروبن اسپندار [ ظ: استندار ] شهراکیم بن نام آوربن بی ستون . خوندمیر گوید: وی پس از فو
بزرلغتنامه دهخدابزر. [ ب َ ] (ع اِ) تخم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخمیانه . روغن چراغ . ج ، بزور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). حب . دانه . (یادداشت بخط دهخدا).
بلونهلغتنامه دهخدابلونه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شمشیر چوبین . (برهان ) (آنندراج ). بلونک . بلوندک . و رجوع به بلونک و بلوندک شود.
بوزنهلغتنامه دهخدابوزنه . [ زَ ن َ /ن ِ / زِ ن َ / ن ِ ] (اِ) میمون را گویند و بعربی حمدونه خوانند. (برهان ). مخفف ابوزَنَّه که کنیت میمون است و آنرا بفارسی کپی خوانند و گاه تصرف
جيءدیکشنری عربی به فارسیبتونه سربي (براي نگاهداري قاب شيشه) , ميله سربي , بتونه سربي , امد , گذشته فعل امدن