بنواگرفتنلغتنامه دهخدابنواگرفتن . [ ب ِ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به گرو گرفتن : دو شخص را بنوا گرفت و به بردسیر فرستاد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 52). رجوع به نوا شود.
برگرفتنلغتنامه دهخدابرگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس
exactدیکشنری انگلیسی به فارسیدقیق، بزور مطالبه کردن، بزور گرفتن، تحمیل کردن بر، صحیح، درست، کامل، عینی
extortsدیکشنری انگلیسی به فارسیفریبنده، بزور گرفتن، اخاذی کردن، زیاد ستاندن، بزور تهدید یا شکنجه گرفتن
extortingدیکشنری انگلیسی به فارسیاخراج، بزور گرفتن، اخاذی کردن، زیاد ستاندن، بزور تهدید یا شکنجه گرفتن