مُنجِزی:وفا کننده به عهد، برآورنده حاجت و نیاز دیگران. نام تیره ای از طایفه بهداروند هفت لنگ ازایل بزرگ بختیاری.واژهنامه آزادرواکننده حاجت
بزرگدیکشنری فارسی به عربیاضافي , بالغ , رييسي , سامي , شامل , ضخم , عالي , عديد , عظيم , قبر , کبير , مجموع اجمالي , مهيب , هائل , واسع , وقور
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ری
محمشادلغتنامه دهخدامحمشاد. [ م َ م ِ / م َ ] (اِخ ) نام نیای خواجه ابوبکر محمدبن اسحاق رئیس بزرگ طایفه ٔ کرامیه در نیشابور است و لفظ محمشاد شاید مخفف محمدشاد باشد چنانکه احمدشاد ن
کریملغتنامه دهخداکریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریمخان زند پسر ایناق . از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادق خان بزرگ طایفه ٔ زند شد در 1162 هَ . ق . به سپاه ابراهیم خان ، برادر