أحَلَّدیکشنری عربی به فارسیبرقرار کرد , مستقر کرد , ايجاد کرد , بر نشاند , قرارداد , اجازه داد , مجاز دانست , مباح کرد , بر سرِ (کسي) آورد , دچار کرد
پیکرلغتنامه دهخداپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (اِ) مقابل بوم . مقابل زمینه . نقش پارچه . گل : بیارید پرمایه دیبای روم که پیکر بریشم بود زرش بوم . فردوسی .غلامان رومی بدیبای روم همه پ
بر خاک نشاندنلغتنامه دهخدابر خاک نشاندن . [ ب َ ن ِدَ ] (مص مرکب ) خوار و بی اعتبار کردن . (آنندراج ).
بر خر نشاندنلغتنامه دهخدابر خر نشاندن . [ ب َ خ َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برخر سوار کردن . بر گاو نشاندن .کنایه از تشهیر کردن و رسوا گردانیدن . (آنندراج ).
بر سنگ نشاندنلغتنامه دهخدابر سنگ نشاندن . [ ب َ س َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بر سر سنگ نشاندن . خوار و بی اعتبار کردن . (آنندراج ) : بت سنگین دلی هر سو به نیرنگ نشانده عاشقان را بر سر سنگ .می