بریدنگویش اصفهانی تکیه ای: bebrini طاری: vund(mun) طامه ای: beriyan طرقی: vundmun کشه ای: vundmun نطنزی: beriyan
بریدندیکشنری فارسی به عربیابتر , اقطع , جرح بليغ , حوض السفن , شريحة , طائفة , عصارة , قص , قطع , قطعة , ماجور , مساومة
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترا
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترا
زنارلغتنامه دهخدازنار. [ زُن ْ نا ] (معرب ، اِ) هر رشته را گویند عموماً. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). ریسمانی است به ستبری انگشت از ابریشم که آن را بر کمر بندند و این غیر از کستی
ساسانیانلغتنامه دهخداساسانیان . (اِخ ) سلسله ٔ شاهنشاهانی که بعد از اشکانیان و تا حمله ٔ تازیان بر ایران حکومت میکردند. خاندان ساسانی بعد از خاندان هخامنشی مقتدرترین و معروفترین سلس
نگریدنلغتنامه دهخدانگریدن . [ ن ِ گ َ دَ] (مص ) دیدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نگریستن . (جهانگیری ) : به چشمت اندر بالار ننگری تو به روزبه شب به چشم کسان اندرون ببینی خار. ر
نشانلغتنامه دهخدانشان . [ ن ِ ] (اِ) پهلوی : نیش (در کلمه ٔ مرکب ِ: مَرْوْ-نیش ، به معنی نگهبان مرغان )، از: نیَش ، از: نی اَش .در اوراق مانوی ِ تورفان : نیشند = نیه شاند (خواهن