بریدگویش اصفهانی تکیه ای: bešberi طاری: bešvund طامه ای: boyberi طرقی: bešvund کشه ای: bešvund نطنزی: bešberi /bašberi
بریدلغتنامه دهخدابرید. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چغاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 276 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج
بریدلغتنامه دهخدابرید. [ ب ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم از بریدن . قطع کردن . چیدن : بینداخت باید پس آنگه بریدسخنهای داننده باید شنید. فردوسی .و رجوع به بریدن شود.
بريددیکشنری عربی به فارسیزره , جوشن , زره دار کردن , پست , نامه رسان , پستي , با پست فرستادن , چاپار , پستچي , مجموعه پستي , بسته پستي , سيستم پستي , پستخانه , صندوق پست , تعجيل , عجله
بُریدگویش خلخالاَسکِستانی: dabəriš دِروی: da.bər.iš شالی: dabərriš کَجَلی: bö.börd.eš کَرنَقی: bəbəriše کَرینی: bəbərrišə کُلوری: dabəriš گیلَوانی: dabərəsəš لِردی: bəbərrišə
بُریدگویش کرمانشاهکلهری: beřɪ گورانی: beřɪ سنجابی: beřɪ کولیایی: aweřɪ زنگنه‌ای: beřɪ جلالوندی: beřɪ زوله‌ای: beřɪ کاکاوندی: beřɪ هوزمانوندی: beřɪ
برید ها بریدلغتنامه دهخدابرید ها برید. [ ب ِ ب ِ ] (فعل امر، اِ مرکب ) (از: برید، بروید + ها + برید، بروید) مخفف بروید ها بروید. بردابرد. (یادداشت دهخدا). امرمؤکد به دور شدن . امر بر ا
بریدنگویش اصفهانی تکیه ای: bebrini طاری: vund(mun) طامه ای: beriyan طرقی: vundmun کشه ای: vundmun نطنزی: beriyan
