ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پ
بریانلغتنامه دهخدابریان . [ ب ِرْ ] (نف ، اِ) صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن . در حال برشتگی . برشته . (آنندراج ). کباب شده و پخته شده . (ناظم الاطباء). پخته بر آتش . حَنیذ
سمطلغتنامه دهخداسمط. [ س َ] (ع مص ) پاکیزه کردن موی بزغاله جهت بریان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اورود کردن بزغاله را جهت بریان کردن . (ناظم الاطباء). || آویختن چیزی را.
حجرالمسنلغتنامه دهخداحجرالمسن . [ ح َ ج َ رُل ْ م ِ س َن ن ] (ع اِ مرکب ) سنگ کارد. فسان .سنگ سو. سنگی است که به آن کارد و شمشیر تیز کنند وبفارسی فسان گویند و او به الوان مختلف می ب
رمیضةلغتنامه دهخدارمیضة. [ رَ ض َ ] (ع ص ، اِ) استره ٔ تیز. (مهذب الاسماء). کارد تیز. وضاح بن اسماعیل گوید: «و ان شئت فاقتلنا بموسی رمیضة». (از اقرب الموارد). رمیض . (منتهی الارب