برگزیدندیکشنری فارسی به انگلیسیappoint, choose, constitute, cull, excerpt, make, mark , opt, pick, select, single, take, tap
برگزیدنلغتنامه دهخدابرگزیدن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) قبول نمودن . اختیار نمودن . انتخاب کردن . (آنندراج ). برگزیدن برای خود. مستخلص کردن خود را. استخلاص کردن برای خویش . غث و سم
electدیکشنری انگلیسی به فارسیبرگزیدن، منتخب، انتخاب کردن، رای دادن، فعالیت انتخاباتی کردن، ممتاز، برگزیده منتخب، خاص، خاصگی