برگرفتلغتنامه دهخدابرگرفت . [ ب َگ ِ رِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مرخم برگرفتن .- برگرفت و نهاد ؛ خفض و رفع. برداشت و گذاشت . به مجاز، فیصله دادن کارها و جابجا کردن چیزها : شب
برگرفتdump, storage snapshotواژههای مصوب فرهنگستاننسخهبرداری از محتویات حافظۀ رایانه در یک رسانۀ خارجی مثل چاپگر یا دیسک (disk)
برگرفت الکترودelectrode pickupواژههای مصوب فرهنگستاندر جوشکاری مقاومتی، آلودگی الکترود با فلز پایه یا روکش آن در طی جوشکاری
برگرفتنلغتنامه دهخدابرگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس
برگرفتنلغتنامه دهخدابرگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس