برگرداندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازگرداندن، برگردانیدن ۲. برگشت دادن، بازگشتدادن، پس دادن ۳. وارو کردن ۴. پشتورو کردن ۵. واژگون کردن ۶. تغییر دادن ۷. ترجمه کردن ۸. بالا آوردن، استفراغ کردن،
برگرداندندیکشنری فارسی به انگلیسیavert, divert, return, invert, puke, regurgitate, render, retrieve, rewind, spew, turn, turnover, wheel
رویلغتنامه دهخداروی . (اِ) چهر. چهره . رخ . رخسار. وجه . صورت . محیا. مطلع. طلعت . معرف . منظر. دیدار. گونه . سیما. رو. (یادداشت مؤلف ). رو و رخسار است که به عربی وجه گویند. (
برگردانلغتنامه دهخدابرگردان . [ ب َ گ َ ] (ن مف مرکب )مخفف برگردانده . برگردانیده . (فرهنگ فارسی معین ).- لب برگردان ؛ تاشده به جانب خارج یا درون .- یقه برگردان ؛ یقه ٔ برگردانید
خانجیلغتنامه دهخداخانجی . (اِخ ) عبدالعزیزبن امین . وی فرزند محمد امین خانجی است . او راست :بدایع الخیال که برگزیده ای است از مبتکرات فیلسوف روسی تولستوی . این کتاب بوسیله ٔ او و
خانکیلغتنامه دهخداخانکی . (اِخ ) عزیزبک . درحلب بدنیا آمد و در قاهره سکنی گزید و از وکلای دادگستری بود. او راست : 1 - «خواطر خواطر» که در مطبعه ٔ اخبار در 100 صفحه بچاپ رسیده است