برگرداندنفرهنگ فارسی عمید۱. بازگردانیدن؛ برگشت دادن.۲. رد کردن؛ پس آوردن؛ پس دادن؛ واپس بردن.۳. پشتورو کردن؛ واژگون کردن.۴. [مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند.۵. ویران کردن؛ خراب کردن.۶. [عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن: کارهای اخیرش من را از او برگرداند.
برگرداندنلغتنامه دهخدابرگرداندن . [ ب َ گ َدَ ] (مص مرکب ) برگردانیدن . باژگونه کردن . منقلب کردن . اعاده دادن . برعکس کردن . رجوع به گرداندن شود.- برگرداندن انبار ؛ قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.- ب
برگردانیدنلغتنامه دهخدابرگردانیدن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) برگرداندن . رد کردن . (ناظم الاطباء). برگشت دادن . پس آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). اعاده کردن . اعاده دادن . رجعت دادن . ارجاع . عودت دادن . (یادداشت دهخدا). مراجعت دادن . || واپس بردن . بازپس بردن . (فرهنگ فارسی معین ): اًصفاح ، اًعادة،
برگرداندندیکشنری فارسی به انگلیسیavert, divert, return, invert, puke, regurgitate, render, retrieve, rewind, spew, turn, turnover, wheel
برگرداندنفرهنگ فارسی عمید۱. بازگردانیدن؛ برگشت دادن.۲. رد کردن؛ پس آوردن؛ پس دادن؛ واپس بردن.۳. پشتورو کردن؛ واژگون کردن.۴. [مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند.۵. ویران کردن؛ خراب کردن.۶. [عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن: کارهای اخیرش من را از او برگرداند.
برگرداندنلغتنامه دهخدابرگرداندن . [ ب َ گ َدَ ] (مص مرکب ) برگردانیدن . باژگونه کردن . منقلب کردن . اعاده دادن . برعکس کردن . رجوع به گرداندن شود.- برگرداندن انبار ؛ قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.- ب
برگرداندندیکشنری فارسی به انگلیسیavert, divert, return, invert, puke, regurgitate, render, retrieve, rewind, spew, turn, turnover, wheel
برگرداندنفرهنگ فارسی عمید۱. بازگردانیدن؛ برگشت دادن.۲. رد کردن؛ پس آوردن؛ پس دادن؛ واپس بردن.۳. پشتورو کردن؛ واژگون کردن.۴. [مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند.۵. ویران کردن؛ خراب کردن.۶. [عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن: کارهای اخیرش من را از او برگرداند.
برگرداندنلغتنامه دهخدابرگرداندن . [ ب َ گ َدَ ] (مص مرکب ) برگردانیدن . باژگونه کردن . منقلب کردن . اعاده دادن . برعکس کردن . رجوع به گرداندن شود.- برگرداندن انبار ؛ قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.- ب
رو برگرداندنلغتنامه دهخدارو برگرداندن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رو برگردانیدن . رجوع به رو برگردانیدن شود.
برگرداندندیکشنری فارسی به انگلیسیavert, divert, return, invert, puke, regurgitate, render, retrieve, rewind, spew, turn, turnover, wheel