برگذرلغتنامه دهخدابرگذر. [ ب َ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) عابر. گذرنده . غیرساکن . نماندنی . غیرجاوید. مقابل جاوید : نزاید بجز خاک را جانورسرای سپنجی ست و ما برگذر. فردوسی .کنم آفرین بر
برگذراندنلغتنامه دهخدابرگذراندن . [ ب َ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) برتر بردن . رفعت دادن : ز کردار، گفتار برمگذران مگوی آنچه دانش نداری بر آن . اسدی .و رجوع به برگذاشتن شود.
برگذراندنلغتنامه دهخدابرگذراندن . [ ب َ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) برتر بردن . رفعت دادن : ز کردار، گفتار برمگذران مگوی آنچه دانش نداری بر آن . اسدی .و رجوع به برگذاشتن شود.
آیاسلغتنامه دهخداآیاس .(اِخ ) یاس ؟ : به آیاس و خلخ همی برگذربکش هرکه یابی بخون پدر. فردوسی .نه ارجاسب مانم نه آیاس و چین نه کهرم نه خلخ نه توران زمین . فردوسی .که این گر بدارد
خیره گردیدنلغتنامه دهخداخیره گردیدن . [ رَ / رِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) حیران گشتن . پریشان خاطر شدن . خیره شدن . متحیر شدن . بشگفت و تحیر افتادن : درنگر تا طیره گردد سروبن برگذر تا خیر
غرچهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نامرد؛ مخنث؛ عنین: ◻︎ کزاین غرچگان چیست چندین گریغ / بکوشید همپشت با گرز و تیغ (اسدی: ۲۲۲).۲. نادان؛ کودن: ◻︎ برگذر زاین سرای غرچهفریب / درگذر زاین رباط
خضرلغتنامه دهخداخضر. [ خ ِ ض ِ ] (اِخ ) نام دیگرخِضر پیغمبر است . (یادداشت بخط مؤلف ) : نسیم خلق تو گر در صمیم دی چو خضربه خاره برگذرد بردمد ز خاره خضر. سوزنی .آن پسر را کش خض