برکناریلغتنامه دهخدابرکناری . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برکنار. دوری . کناره گیری : پس ازبرکناری فلان از حکومت فلان جا... (یادداشت مؤلف ).
برکناریrecall 1واژههای مصوب فرهنگستانبرکنار کردن یک فرد انتخابشده از منصبش، پیش از پایان دورۀ مقرر، با برگزاری انتخابات مجدد
برکناری دِگرهایallelic exclusionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن تنها یکی از دو دگرۀ والدی در ژنگان بیان میشود
انتخابات برکناریrecall election, representative recallواژههای مصوب فرهنگستانانتخاباتی که به تقاضای جمعی از رأیدهندگان برای عزل فرد انتخابشده برگزار شود متـ . همهپرسی برکناری recall referendum
انتخابات برکناریrecall election, representative recallواژههای مصوب فرهنگستانانتخاباتی که به تقاضای جمعی از رأیدهندگان برای عزل فرد انتخابشده برگزار شود متـ . همهپرسی برکناری recall referendum
عدمنگهداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی عدمنگهداری، برکناری، واگذاری، تحویل، تخلیه اعراض، انتقال، نقلوانتقال، انتقال ملک ارائه برای فروش ومصرف، فروش گسستن، رها کردن، رهاسازی، ترخی