برکشندهلغتنامه دهخدابرکشنده . [ ب َ ک َ / ک ِ ش َ دَ / دِ ] (نف مرکب )بالابرنده . به مقام بالا و برتر رساننده : جهان بخیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیده ٔ حق بود و برکشنده ٔ ما.
آهنجفرهنگ انتشارات معین(هَ) (ص فا.) در ترکیب با کلمات معنای «بیرون آورنده » «برکشنده » می دهد مانند: میخ آهنج ، جان آهنج .
خانفلغتنامه دهخداخانف . [ ن َ / ن ِ ] (ع ص )بینی برکشنده از تکبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتر که سرگرداند سوی سوار در دویدن
مخترطلغتنامه دهخدامخترط. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) برکشنده شمشیر رااز نیام . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که شمشیر از نیام برمی کشد. (ناظم الاطباء). || کسی که
مختطلغتنامه دهخدامختط. [ م ُ ت َطط ] (ع ص ) خط برکشنده به جهت بنا گرداگرد زمین و حد پیدا کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خط می کشد و نشان می کند.
ممتسللغتنامه دهخداممتسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) شمشیر از نیام برکشنده . (ناظم الاطباء). رجوع به امتسال شود.